درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
  • وبلاگ علمی آموزشی علوم تجربی هفتم
  • چاقو کمربندی مخفی

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کتابخانه جوادالائمه(ع) صفائیه و آدرس jspl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 60702
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

کتابخانه جوادالائمه(ع) صفائیه




دهه فجر انقلاب اسلامی

دهه فجر،به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته می‌شود که طی آن سید روح‌الله خمینی بعد از تبعید پانزده ساله در دوازدهم بهمن سال ۱۳۵۷ یه ایران وارد و در نهایت با اعلام بی‌طرفی ارتش شاهنشاهی، سلطنت پهلوی در بیست و دوم بهمن ماه منقرض شد.

 

هر ساله در طول دهه فجر مراسم و یادبودهای زیادی توسط طرفداران نظام جمهوری اسلامی ایران انجام می‌گیرد. همچنین در ایام دهه فجر سازمان‌ها، ادارات دولتی اقدام به برگزاری سمینارها و همایش‌ها می کنند.

در ایام دهه ی فجر،جشنواره فجر که بزرگترین جشنواره دولتی فیلم، تئاتر و موسیقی ایران است معمولاً در طول دهه فجر برگزار می‌شود.

 

در روز ۱۲ بهمن زنگ مدارس به مناسبت سالگرد ورود هواپیمای آیت‌الله خمینی به ایران، در ساعت ۹ و ۳۳ دقیقه نواخته می‌شود. در روز ۲۲ بهمن، آخرین روز از دهه فجر نیز که به عنوان تعطیل رسمی در تقویم رسمی کشورمان ثبت شده است، راهپیمایی عظیمی در شهرهای مختلف برگزار می‌شود.

 

دهه فجر انقلاب اسلامی از نگاه مقام معظم رهبري

دهه فجر انقلاب اسلامی -دهه فجر ،‌ سرآغاز طلوع اسلام،‌ خاستگاه ارزشهاي اسلامي، مقطع رهايي ملت ايران و بخشي از تاريخ ماست كه گذشته را از آينده جدا ساخته است. در دهه فجر اسلام تولدي دوباره يافت و اين دهه در تاريخ ايران نقطه اي تعيين كننده و بي مانند بشمارميرود. تا قبل از انقلاب اسلامي،‌ در ايران نظام اسلامي وجودنداشت و رابطه پادشاهان با مردم رابطه ي «غالب و مغلوب» و« سلطان و رعيت » بود وپادشاهان احساس مي‌كردند كه فاتحيني هستند كه بر مردم غلبه يافته اند و حضرت امام رضوان الله تعالي عليه اين سلسله معيوب را قطع كردند و نقطه ي عطفي در تاريخ ايران بوجودآوردند و شمشير اسلام مردم را عليه دشمنان اسلام،‌ مردم و استعمارگران به كار گرفتند.

 

دهه فجر انقلاب از رشحات اسلام است و آئينه اي است كه خورشيد اسلام در او درخشيد و اين دهه فجر بايد با عظمت هرچه تمامتر برگزارشود. اين مراسم را با هيجانهاي عاطفي صحيح بايد با طراوت و تازه كرد. در مذهب ما،‌ احساسات،‌ گريه و شادي، حب و بغض و عشق و نفرت جايگاه والايي دارد. از اين رو جشنهاي دهه فجر مي بايستي همچون مراسم و اعياد مذهبي گرامي داشته شود و مردمي باشد. بايد كليه مساجد فعال شوند و مردم با حضور در مساجد خاطره ي فراموش نشدني حضرت امام و پيروزي انقلاب اسلامي را جشن بگيرند.

 

دهه فجر انقلاب اسلامی دهه فجر دهه ی فجر انقلابعناوین ایام‌الله دهه فجر انقلاب اسلامی

 

دهه فجر انقلاب اسلامی

عناوین ایام‌الله دهه فجر به این شرح است:

 

یک‌شنبه دوازدهم

انقلاب اسلامی، امام خمینی ره، ولایت فقیه و رهبری

دوشنبه سیزدهم

انقلاب اسلامی، مردم‌سالاری دینی، مدیریت جهادی و اقتصاد مقاومتی

سه شنبه چهاردهم

انقلاب اسلامی، جوانان، هویت ملی، علم و فناوری

چهارشنبه پانزدهم

انقلاب اسلامی، استحکام خانواده، زنان و سبک زندگی ایرانی – اسلامی

پنج‌شنبه شانزدهم

انقلاب اسلامی، ایمان، جهاد و شهادت

جمعه هفدهم

انقلاب اسلامی، ببیداری اسلامی، عدالت‌گستری و حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)

شنبه هجدهم

انقلاب اسلامی، توسعه فرهنگی، عدالت و تمدن اسلامی

یکشنبه نوزدهم

انقلاب اسلامی، اقتدار ملی، استکبار‌ستیزی و مقابله با افراط‌گرایی و تروریسم

دوشنبه بیستم

انقلاب اسلامی، خودباوری، جامعه دینی و حاکمیت ارزش‌های اسلامی

سه‌شنبه بیست و یکم

انقلاب اسلامی، اتحاد و عزم ملی، وحدت و انسجام امت اسلامی



دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه

امام حسن عسکري (ع) در سال 232هجري در مدينه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن يا سليل زني لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد.
اين زن پرهيزگار در سفري که امام عسکري (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد. کنيه آن حضرت ابامحمد بود.
صورت و سيرت امام حسن عسکري (ع) امام يازدهم صورتي گندمگون و بدني در حد اعتدال داشت. ابروهاي سياه کماني، چشماني درشت و پيشاني گشاده داشت. دندانها درشت و بسيار سفيد بود. خالي بر گونه راست داشت.
امام حسن عسکري (ع) بياني شيرين و جذاب و شخصيتي الهي باشکوه و وقار و مفسري بي نظير براي قرآن مجيد بود. راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براي اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد.
دوران امامت به طور کلي دوران عمر 29ساله امام حسن عسکري (ع) به سه دوره تقسيم مي گردد: دوره اول 13سال است که زندگي آن حضرت در مدينه گذشت. دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت. دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد.
دوره امامت حضرت عسکري (ع) با قدرت ظاهري بني عباس رو در روي بود. خلفايي که به تقليد هارون در نشان دادن نيروي خود بلندپروازيهايي داشتند.
امام حسن عسکري (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانيد. زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتري دهد، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاري گراييده بودند.
وقتي از اين غلامان جوياي حال امام شدند، مي گفتند اين زنداني روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسي سخن نمي گويد.
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي با همه غروري که داشت وقتي با حضرت عسکري ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد. پيوسته مي گفت: در سامره کسي را مانند آن حضرت نديده ام، وي زاهدترين و داناترين مردم روزگار است.
پسر عبيدالله خاقان مي گفت: من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم. مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم. مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند.
با آنکه امام (ع) جز با خواص شيعيان خود رفت و آمد نمي فرمودند، دستگاه خلافت عباسي براي حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات، آن حضرت را زنداني و ممنوع از معاشرت داشت.
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکري (ع) يکي نيز اين بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شيعه، به دست کساني سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص) و جريانهاي شيعي بودند، تا بدين گونه بنيه مالي نهضت تقويت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا، والي اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بيت رسالت، نهايت مرتبه عداوت را داشت.
نيز اصحاب امام حسن عسکري، متفرق بودند و امکان تمرکز براي آنان نبود، کساني چون ابوعلي احمد بن اسحاق اشعري در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختي در بغداد مي زيستند، فشار و مراقبتي که دستگاه خلافت عباسي، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيري واداشته بود. اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلي، اين همه سختي را تحمل مي کرد، و لحظه اي از حراست (و نگهباني) موضع غفلت نمي کرد.
اينکه حضرت هادي (ع) و حضرت امام حسن عسکري (ع) هم از سوي دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کساني که براي حل مشکلات زندگي مادي و ديني خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدي (ع) نزديک بود، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند، و جهت سياسي و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهاي مذهبي بودند بخواهند، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد.
باري، امام حسن عسکري (ع) بيش از 29سال عمر نکرد ولي در مدت شش سال امامت و رياست روحاني اسلامي، آثار مهمي از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهي و جهت دادن به حرکت انقلابي شيعياني که از راههاي دور براي کسب فيض به محضر امام (ع) مي رسيدند بر جاي گذاشت.
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآني و نشر احکام الهي و مناظرات کلامي جنبش علمي خاصي را تجديد کرد، و فرهنگ شيعي - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاي ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگي چون يعقوب بن اسحاق کندي ، که خود معاصر امام حسن عسکري بود و تحت تعليمات آن امام، گرديد.
در قدرت علمي امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند. از جمله: همين يعقوب بن اسحاق کندي فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايراني ابونصر فارابي شاگرد مکتب وي بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابي را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد.
شهادت امام حسن عسکري (ع) شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند.
در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبيدالله بن خاقان گويد: روزي براي پدرم (که وزير معتمد عباسي بود) خبر آوردند که ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسکري - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد. خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
يکي از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبيبي را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولي گرديده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات (داور داوران) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند.
و اين کارها را براي آن مي کردند که آن زهري که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود.
بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولي خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند....
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود که معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي که به حضرت رسول الله (ص) مي پيوست، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکري فرزندي پاک گهر ملقب به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدين جهت به بهانه هاي مختلف در خانه حضرت عسکري (ع) رفت و آمد بسيار مي کردند، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند.
به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع) و حضرت موسي (ع) تکرار مي شد. حتي قابله هايي را گماشته بودند که در اين کار مهم پي جويي کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداري خواهد کرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد.
باري، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند که معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد، از کردار زشت خود پشيمان شد. بناچار اطباي مسيحي و يهودي که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ويژه در مأموريتهايي که توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسکري (ع) در ميان بود، براي معالجه فرستاد. البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکري (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست. مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند.
ماجراي جانشين بر حق امام عسکري (ع) ابوالاديان مي گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) مي کردم. نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در مرض موت، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.
ابوالاديان به امام عرض مي کند: اي سيد من، هرگاه اين واقعه دردناک روي دهد، امامت با کيست؟ فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.
ابوالاديان مي گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما. امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.
ابوالاديان مي گويد: باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم. امام مي گويد: هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست.
ابوالاديان مي گويد: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگري بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري را ديدم که نشسته، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند. من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم. اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نکرد.
چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمي آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلي گندمگون و پيچيده موي، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را کشيد و گفت: اي عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي امام علي النقي عليه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسيد: اين کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام.
در اين موقع، عده اي از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو که نامه هايي که داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: اي مردم قم با شما نامه هايي است از فلان و فلان و همياني (کيسه اي) که در آن هزار اشرفي است که در آن ده اشرفي است با روکش طلا.
شيعياني که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن.
جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: برويد و در خانه امام حسن عسکري (ع) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد. رفتند و از کودک اثري نيافتند. ناچار «صيقل» کنيز حضرت امام عسکري (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است. ولي هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند.
خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد. درود خداي بزرگ بر او باد.



پنج شنبه 9 بهمن 1393برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه

نور عترت آمد از آیینه ام

کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد می دهد

سینه ام بوی محمد می دهد

میلاد پیامبر اکرم و امام صادق (ع) تهنیت باد



چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:, :: 10:51 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه

امام حسن عسكرى، فرزند امام هادى(عليه السلام)، در روز هشتم ربيع الثّانى يا 24 ربيع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدينه به دنيا آمد. نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سليل» و «حُدَيْث» نيز گفته اند. او در هشتم ربيع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خليفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسيد. آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسيد. برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فكرى شيعيان قلمداد گرديد و مصالح عقيدتى و اجتماعى آنان را كاملاً مراعات مىكرد. در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هايى پيش آمد كه از قدرت عبّاسيان كاست، تا جايى كه موالى و تركان بر حكومت دست يافتند، ولى فشار و شكنجه و آزار نسبت به امام و يارانش تخفيف پيدا نكرد. متوكّل او را به زندان انداخت، بىآن كه سبب آن كار را بگويد! عبّاسيان تلاش مىكردند كه امام عسكرى(عليه السلام) را در دستگاه حكومت وارد كنند تا پيوسته مراقب او باشند و او را از پايگاه هاى خويش و از ياران و پيروانش دور سازند. آن حضرت نيز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت كند و زير نظر باشد. مواضع علمى امام عسكرى(عليه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افكار كفرآميز و بيان كردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصيّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنين را به شخصيّت مكتبى و فكرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پايدارى و ايستادگى آنان را در برابر جريانهاى فكرى خطرناك تضمين مىنمود. كِنْدى (ابويوسف يعقوب بن اسحاق) فيلسوف عراقى در زمان امام(عليه السلام)، به زعم خود، پيرامون متناقضات قرآنى به خيال خود، كتابى تدوين كرد، امام عسكرى(عليه السلام)به وسيله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و كوشش او را با شكست رو به رو كرد و كِنْدى را قانع نمود كه در اشتباه بوده است، كِنْدى توبه كرد و اوراق خود را سوزانيد. امام(عليه السلام) بيانات علمى قابل توجّهى در باب خلق قرآن براى ابوهاشم جعفرى ايراد فرمود و نيز مطالبى ارزشمند درباب تفسير قرآن از او نقل شده است. براى امام عسكرى(عليه السلام) از مناطق گوناگون اسلامى كه پايگاه هاى مردمى او آنجا بود، به وسيله نمايندگانش كه در آن مناطق پراكنده بودند، اموالى فراهم مىآمد، و امام با دقّت بسيار و با روش هاى گوناگون مىكوشيد تا آن اموال را كاملاً از چشم دولتيان بپوشاند و پنهانى به مصرف رساند. دولت عبّاسى در برابر ياران امام(عليه السلام) و در پاگاه هايى كه پشتيبان او بودند، قاطعانه و بىرحمانه ايستادگى مىكرد و براى از ميان برداشتن خطّمشى و برنامه امام و پراكنده كردن و وادار كردن ياران او كوشش هاى فراوان به عمل آورد.

مسأله مهدى و غيبت آن حضرت

امام عسكرى به وضوح مىديد كه اراده خداوند براى ايجاد دولت الهى بر روى زمين، بر اين تعلّق گرفته است كه فرزندش مهدى(عليه السلام)غيبت كند. سخنان ائمّه پيشين و نصوص فراوان و پياپى، به آمدن مهدى(عليه السلام) بشارت مىداد و در اين موارد، روايات متواتر و صحيح از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت كه معاصران آن حضرت يا پيش از آن بوده اند ، روايات مربوط به مهدى موعود(عليه السلام) را نقل كرده اند كه بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند. امام عسكرى تلاش مىكرد تا مردم را قانع سازد كه زمان غيبت فرا رسيده است و تنفيذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(عليه السلام)صورت گرفته است. اين امر درباره افكار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(عليه السلام) به هر ترتيب، فكر غيبت را در اذهان و افكار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند كه اين حقيقت را بايد بپذيرند و ديگران را به اين انديشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند. دوستان و طرفداران امام(عليه السلام) به وسيله مكاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و كافى را دريافت مىكردند. شيعيان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى كه بر آنان واجب بود، براى امام عسكرى(عليه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعيد عمرى» وارد مىشدند و او كه براى سرپوش گذاشتن بر فعّاليّتهاى امام(عليه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىكرد، پول هايى را كه تحويل مىگرفت در خيكهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاكمان، براى امام مىفرستاد، زيرا اگر بر قضيّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىكردند.

قيام صاحب زنج و برخورد امام عسكرى(عليه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفين سر به قيام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چيره گردد و ادّعا داشت كه او از سلاله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابيطالب(عليه السلام)مىرسد. مسعودى در مروج الذّهب مىنويسد: او زاده يكى از روستاهاى رى بوده و بيشتر يارانش از موالى و زنجىها بود كه دشوارى هايى براى عبّاسىها پديد آورد و نزديك بود بغداد، پايتخت آنها را پس از نبردهاى سختى كه ميان او و خلفاى عبّاسى جريان داشت به تصرّف خود درآوَرَد. امام عسكرى(عليه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بيت نيست. در اين حال، هر گاه سخن از قيام او به ميان مىآمد و به دنبال آن كشتن پيرمردان و كودكان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و ديگر اعمال ناروايى كه اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تكذيب مىكرد و آنان را با مشرب خوارج ارزيابى مىنمود. ولى كسى كه حوادث آن دوره از تاريخ اسلامى را، كه ترك ها و غلامان مقدّرات كشور را در قدرت خود گرفته بودند و نيز ظلم و بيدادى كه سرتاسر مملكت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خليفه تقريباً هيچ كاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعيد نمىآيد كه حركت صاحب الزّنج و پيروان او همچون ديگر قيام ها به رهبرى علوىها و ديگران ترتيب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهايى پيدا كنند و كارهاى ناروايى كه به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُكّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام كردنشان بوده باشد. و در مورد آنچه راويان از قول امام روايت كرده اند كه «صاحب الزّنج» از ما نيست، شايد بتوان گفت: كه اين سخن بر فرض صحّت، صريحاً گوياى تكذيب انتساب ايشان به خود نبوده، زيرا امكان دارد كه منظور حضرت اين باشد كه او در كارها و اقدام هايش ، از ما نيست; همچنان كه امكان دارد امام از سوى حكّام وقت، مجبور به بيان چنين سخنى شده باشد. برخى روايات، آن چنان كه در «اكمال الدّين» شيخ صدوق آمده، اشاره به اين دارند كه او هرگز دروغگو نبوده است. به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسكرى تفاوتى با برخوردهاى حاكمان عبّاسى پيش از او با ايشان نداشت. او امام را تحت مراقبت شديدى قرار داد، به طورى كه كسى جز در شرايط ويژه اى كه امام با نزديكان خود قرار گذاشته بود، امكان تماس با آن حضرت را نمىيافت و هر آنچه كه از خارج به ايشان مىرسيد يا به خارج مىدادند، از طريق مراسله بود. وقتى كه خبر كسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسيد، دستور داد تا خانه آن حضرت را زير نظر بگيرند. پس از شهادت امام نيز تفتيش و بازجويى كامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم كردند و آن گاه در صدد تحقيق و بازجويى از فرزندان امام عسكرى(عليه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند كه زنان را تحت معاينه دقيق قرار دهند و اگر آثار حمل در يكى از آنان ديدند به خليفه گزارش كنند. هراس و وحشت عبّاسيان از مهدى موعود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نويد ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترين مصلح در تاريخ جامعه بشرى ـ كه طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پيچيد و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى كرده بود، روز به روز بالا مىگرفت. آنان مىخواستند با كشتن نسل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسكرى(عليه السلام) در نامه اى به همين مطلب اشاره كرده:

«پنداشته اند با كشتن من، نسلم را قطع خواهند كرد و حال آن كه خداوند خواسته آنان را تكذيب كرده است و سپاس خداى را كه مرا از جهان نَبُرْد تا آن كه جانشين و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبيه ترين كس به پيامبر اكرم است. خداوند او را در دوران غيبت حفظ مىكند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى كند.»

اينك در ميان سخنان و كلمات گهربار حضرت امام عسكرى(عليه السلام)، كه هر يك به منزله چراغ هدايت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حديثِ برگزيده، تقديمِ تشنگان آب زلال و حيات بخش مكتب انسان سازش مىشود. به اميد آن كه همگى بهره لازم را از كلمات شريفش برگيريم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشيم



چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:, :: 12:42 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه

تظاهرات ۹ دی ۱۳۸۸ با فراخوان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به ریاست احمد جنتی، در واکنش به اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در تاسوعا و عاشورای ۱۳۸۸ که توسط گروهی «هتک حرمت» خوانده شد انجام گردید. ابتدا مقرر بود که راهپمایی در روز سه شنبه ۸ دی برگزار شود. به این منظور خبر در پیش بودن این راهپیمایی از آخرین ساعات ۷ دی توسط خبرگزاری‌های ایران مخابره شد؛ ولی این خبر در ساعات ابتدایی روز سه شنبه به فراخوان برای راهپیمایی در روز چهارشنبه تغییر کرد. به این ترتیب راهپیمایی در روز چهارشنبه ۹ دی ۱۳۸۸ در خیابان انقلاب تهران و در چند شهر دیگر برگزار شد.
سخنرانی در این راهپیمایی را سید احمد علم الهدی عضو مجلس خبرگان رهبری از شهر مشهد و امام جمعه آن شهر بر عهده داشت. وی طی یک سخنرانی در این مراسم، ولایت فقیه را حاصل قطره قطره خون کسانی دانست که «با سینهٔ خشک جلوی گولهٔ داغ رفتند» و کسانی که به اصل ولایت فقیه توهین می‌کنند را «یک مشت بزغاله و گوساله» نامید.[۱] گزارش این راهپیمایی به طور زنده از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.[۲][۳]



سه شنبه 9 دی 1393برچسب:, :: 14:34 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه

 

   

مطالب خنده دار شب امتحان

    بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود     این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟ مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده     گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود     استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان     دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود     مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه     به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود     مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست     خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود     هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او     چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود     رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو     این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟     توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم     خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود

، شاعر مشروط شدم     خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود



شنبه 6 دی 1393برچسب:, :: 11:33 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه

ابوالحسن علی بن موسی الرضا (۱۴۸۲۰۳ ه‍. ق)، ملقب به «رضا» امام هشتم شیعیان دوازده امامی که وی را با عنوان امام رضا یاد می‌کنند. پدر او ابوالحسن موسی الکاظم‌الصابر (امام کاظم) هفتمین امام شیعیان و مادرش طبق روایات مختلف نام‌ها، کنیه‌ها و لقب‌های «ام‌البنین، نجمه، سکن و تکتم» را دارد. زادگاه علی بن موسی شهر مدینه بود و در توس درگذشت. شیعیان مأمون خلیفهٔ عباسی را که او را ولیعهد حکومت عباسیان کرده بود را مسئول وفاتش می‌دانند. مقبرهٔ وی در شهر مشهد قرار دارد و سالانه مورد بازدید میلیون‌ها مسلمان شیعه و سنی[۳] از ایران، پاکستان، بحرین، عراق و دیگر کشورها قرار می‌گیرد.

 

 

 

 

القاب و کنیه‌ها

کنیه‌ها: ابوالحسن و ابوعلی

لقب‌ها: رضا، صابر، زکی، ولی، وفی، صدیق، رضی، شمس الشموس، معین الضعفاء و الفقراء، غریب الغربا، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفو الملک، رب‌السریر، رئاب التدبیر، شمس توس، خورشید ولایت، ضامن آهو، عالم آل محمد، ثامن الحجج، امام الرئوف

دوران زندگی

علی بن موسی زادهٔ جمعه ۱۹ رمضان یا نیمه ماه رمضان یا پنج شنبه ۱۱ ذیقعده یا ۱۰ رجب سال ۱۴۸ هجری در شهر مدینه بود. او ۲۴ سال وچند ماه را با پدرش به سر برد؛ ولی مطابق آنچه گفته شد، عمر او در روز درگذشت پدرش ۳۵ سال یا ۲۹ سال و دو ماه بوده و پس از وفات پدرش چنانکه در مطالب السئول نیز آمده، ۲۵ سال زیسته‌است و مدت امامت او حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت. رضا در مدینه، پس از وفات پدر، امامت برمردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش، رییس مذهب شیعه جعفر صادق پرداخت. در طول این مدت، او در دنباله حکومت هارون الرشید را که ده سال و بیست و پنج روز بود زیست. سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست. آنگاه دوباره امین علیه او شورش کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد. یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد. سپس عبد الله بن هارون، مامون، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد. در زمان حکومت مامون، آن گونه که در کتب معتبر شیعه آورده‌اند او که علاقه مردم ایران به امامان شیعه را می‌دید تصمیم گرفت رضا را مجبور کند تا از مدینه به خراسان بیاید و او را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی کند و چنان چه شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه آورده‌است روز اول ماه رمضان روز بیعت به ولایت عهدی رضا توسط مامون است، تا با این روش بتواند در بین مردم محبوبیت قابل ملاحظه‌ای پیدا کند و درضمن تصمیم داشت تا رضا را نزد خود بیاورد و کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد. سپس مامون اورا توسط زهرکشت[نیازمند منبع].

حدیث سلسلة الذهب

نوشتار اصلی: حدیث سلسلة الذهب

شیعیان حدیث‌های زیادی را منتسب به وی می‌دانند یکی از مشهورترین احادیثی قدسی منقول از وی حدیثی موسوم به سلسلة الذهب است که هنگام وداع وی با مردم شهر نیشابور در بین راه چنین گفته‌است که:[۴][۵]

مرا پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین شهید کربلا از پدرش علی بن ابی طالب که گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث کرد مرا و گفت شنیدم پروردگار سبحانه و تعالی می‌فرماید: کلمهٔ لا اله الا الله دژ استوار من است، پس هر کس در این حصار وارد شد، از عذابم محفوظ است.

شیعه می‌گوید: او چند قدمی حرکت کرد و سپس برگشت و گفت:به شرط‌های آن و من از جمله شرط‌های آن هستم. مقصود علی بن موسی از شرط‌ها، اعتراف به این واقعیت است که او مانند پدرانش از سوی خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.

تالیفات علی بن موسی رضا

از علی بن موسی رضا برخی تألیفات یاد شده که علمای شیعه از آنها به اجمال و تفصیل یاد کرده‌اند. اما مؤلفات وی، به تفضیل، عبارت‌اند از:

 



دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه



سه شنبه 25 آذر 1393برچسب:, :: 14:18 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه
شرح مناسبت:
۲۵ آذر ماه با شعار «بدون پژوهش و مطالعه تصميم گيري نكنيم» موفقيت روزافزون علم در شناخت جهان هدفدار و قانونمند كه با تكيه بر ابتكارات خلاقيت هاي به وديعه نهاده شده از سوي خداي متعال در وجود بشر و بهره برداري از قدرت شگرف انديشه آدمي صورت گرفته، فضاي زندگي جديدي را براي انسان ها به ارمغان آورده است. اين فضاي جديد و اين تمدن نوظهور كه خود برخاسته از تعاملات عميق ميان تمدني و ميان فرهنگي است، موجد خواست ها، نيازها، انديشه ها مسائل و مشكلاتي است كه به نوبه خود توسعه علم و انديشه را مي طلبند.در اين مسير انديشه هاي ژرف در قالب پژوهش هاي بنيادين صورت بحث پذير به خود مي گيرند و دستمايه انجام پژوهش هاي كاربردي مي شوند تا خواست ها و نيازها را پاسخ گويند و راه حل هاي بهتر و بيشتري براي مسائل و مشكلات جوامع بشري پيشنهاد كنند و همين جاست كه نقش موثر و سهم به سزاي بخش تحقيقات در روند تحولات جوامع آشكار مي شود.تحولات زندگي بشر در قرن بيستم نشان از گسترش روز افزون اهميت علم و تحقيق داشت، به ويژه در نيمه دوم اين قرن كشورهاي صنعتي و در حال توسعه با آگاهي از نقش پژوهش در خلق فن آوري و شتاب دهي براي توسعه، عمده توجه خود را مصروف تقويت و ارتقاي بخش تحقيق نموده اند. از اين روست كه مي توان گفت بين پيشرفت بخش تحقيق و شتاب توسعه فراگير و پايدار در هر كشور ارتباط مستقيم برقرار است.اكنون در ابتداي قرن بيست و يكم قرار داريم و بايد خود را براي چالش هاي فراروي آماده كنيم. كشور ما در آستانه اين قرن با مشكلات عظيم اقتصادي مواجه است، تورم، بيكاري، تركيب جمعيتي جوان، وابستگي به درآمد نفت و نوسان در تصميم گيري ها سياست گذاري هاي مديريتي تنها موارد اوليه فهرست اين مشكلات عظيم اند. تجربه نشان داده است كه يافتن راه حل هاي پايدار براي مشكلات عظيم اقتصادي مستلزم تعريف و ارائه الگو و مدل توسعه ملي سازگار با فرهنگ، تاريخ و خصوصيات نهادي در هويت هر ملت است. اين مهم بدون انجام پژوهش هاي گسترده و مبتني بر اصول علمي، و صرفاً با اهداف كاملاً كاربردي دست نيافتني است. نقش پژوهش در توسعه همه جانبه پايدار چنان برجسته و انكارناپذير است كه مي توان آن را بدون ترديد نيروي محرك توسعه در همه حوزه ها اعم از فرهنگ، اقتصاد، سياست و جامعه دانست. اما علي رغم اعتراف و اذعان نسبت به اهميت مقوله پژوهش، اين حوزه با دشواري هاي ساختاري و عملكردي فراواني مواجه است.به طور عمده اهم مشكلات مقوله تحقيق در كشور عبارت اند از:۱- مسايل فرهنگي:به جرأت مي توان گفت تحقيق در سطوح گوناگون كشور ما جزيي از فرهنگ نيست. نه در حوزه سياست و اقتصاد و فرهنگ و جامعه و نه در سطح عامه مردم و خواص و مديران و سياستگذاران و تصميم سازان و تصميم گيران و مجريان، فرهنگ تحقيق وجود ندارد. اين امر البته خود ناشي از دلايل متعددي است كه مهم ترين آنها عدم احساس نياز به تحقيق به دليل وجود وابستگي و انحصارات و عدم وجود رقابت از بعد كيفيت و هزينه در همه حوزه ها و سطوح است.نكته قابل توجه آنكه، علي رغم تعدد مسائل مبهم و ناشناس در كشور و عليرغم وجود مشكلات متعدد در زمينه هاي گوناگون اجتماع، ‌پرسشها و سؤال هاي تحقيقاتي مورد نياز كشور هنوز بدرستي احصا و تبيين نشده اند و با اين حال متاسفانه پژوهش هاي انجام گرفته و در حال انجام كشور بيشتر با تكيه بر فرم صورت مي پذيرد تا تكيه بر محتوا و بيشتر هدف است تا ابزار.۲- مشكلات مالي:از جمله سطح نازل سهم تحقيقات در توليد ناخالص ملي، سطح نازل سرمايه گذاري بخش خصوصي در فعاليت هاي تحقيقاتي و سطح نازل بهره برداري از ظرفيت هاي انساني، مالي و فيزيكي تحقيقاتي.۳- ضعف مديريت:اين مشكل گسسته بودن رابطه آموزش، تحقيقات و صنعت، حاكميت قوانين دست و پاگير اداري و مالي، ناكارآيي در مديريت علمي، ‌عدم تمركز در سياستگذاري، تمركز زدايي در اجرا، ‌عدم توجه به اولويت ها و نيازهاي تحقيقاتي، ضعف جامع نگر، ابتلا به روزمرگي، فقدان نگرش آينده نگر، فقدان نظام نظارت و ارزيابي بر روند توسعه تحقيقات در كشور و مسايلي از اين دست تجلي مي يابد.۴- ضعف ارتباطات:كه وجه مشخصه آن نامطلوب بودن ارتباطات ميان بخش تحقيقات با اقتصاد، سياست، فرهنگ و جامعه، ضعف ارتباط با دنياي پوياي علم و فن آوري، ‌ضعف مفرط پايگاه هاي اطلاعات و نظام اطلاع رساني و مانند آن است.۵- ضعف نيروي انساني:كه در آن مي توان به كمبود تعداد محققان، تساهل و كم كاري در ابداع و توليد دانش و تحمل نكردن مشكلات براي نيل به نتيجه تحقيق،‌ سطح نازل دانش روز در ميان محققان و پژوهشگران، ضعف جايگاه معنوي و اجتماعي محققان و موارد مشابه اشاره كرد. آنچه در روزگار ما در حكم كيمياست، فرهيخته اي درد آشنا، رسانه شناس و متفكر است كه از عبوديت نظريه ها و آرا و ديدگاه هاي مسلط غربي در حوزه رسانه، همزمان با شناخت كامل آنها رهيده باشد و عقلانيت جاري و ساري در فرهنگ و سنن و رسوم اين ملت را به درستي بشناسد و دغدغه او حل مشكلات فرهنگي كشور و به ويژه ارتقاي رسانه ها به جايگاه در خور باشد


سه شنبه 25 آذر 1393برچسب:, :: 14:16 ::  نويسنده : مسئول کتابخانه